نتایج جستجو برای عبارت :

19*استراحت فقط بعد خستگی می چسبه

اخه اینکه جلبک قرمز فیکوبیلین داره یا کربوهیدرات ذخیره ای فلوریدین داره یا حتی دیواره گالاکتان سولفاته و ترکیبات موسیلاژی داره و اینکه cyanidium به سنگ می چسبه به هیچ دردی نمی خوره و در میتونم بگم اگه اشتباه گفتم خونم مباحتون که در هیچ یک از لحضات زندگیم اینا به درد نمی خوره 
می‌دونی در این وانفسای بی‌اینترنتی و اعصاب‌خوردی و خماریش، چی بیشتر از همه می‌چسبه؟آفرین. خوندنِ مطالبِ قدیمیِ وبلاگت و به وضوح مشاهده‌ی بزرگ شدنت. اون وسط مسطا هم، حذفِ چند تا نخاله از زندگیت و به جاش پیدا کردنِ چندین تَن که از جنسِ خودِ خودِ خودتن. اون گوشه موشه‌هاش هم دلت برای عده‌ای که یهو بی‌خبر رفتن هم تنگ میشه. مثل عرفان...
بعد از فوتسال فقط یه عدد نوشابه سردِ شیشه‌ای می‌چسبه! از همونایی که شیشه‌هاشو نمی‌دن با خودت ببری خونه. از همون‌هایی که تو سال‌هایِ دبستان بعد از مدرسه می‌چسبید. و شاید بزرگتر که شدم، و ریش و سبیلم رو به سفیدی رفت، و در حالی که رویِ جعبۀ همین نوشابه‌ شیشه‌ای ها نشسته‌ام و در افکارم، حالِ الانِ خودم رو مرور می‌کنم ؛ بچسبه! نمی‌دونم والا، اما امیدوارم که نوشابه‌اش مزۀ حسرت نده.
می گفت روز قبل از شهادت حاج قاسم سلیمانی مادر مرحومم را در خواب دیدم. هندوانه ای دستش بود و به من چیزی گفت که نفهمیدم . صبح جمعه که خبر شهادت حاج قاسم سلیمانی را شنیدم با خود گفتم مادرم چه می خواست بگوید ؟ آیا ارتباطی به شهادت حاج قاسم داشت یا خیر ؟  دو روز بعد یعنی یکشنبه شب یکی از دوستان حاج قاسم خاطره ای از ایشان تعریف می کرد می گفت: با شهید بزرگوار حسین یوسف الهی در هوای گرم تابستان در کنار رودخانه (کرخه) نشسته بودیم. حسین گفت: اگه گفتید الان
ویفر‌های خانگی
در این مطلب طرز تهیه ویفرهای بسیار خوشمزه را می‌خوانید.
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛  طرز تهیه  ویفر بسیار ساده و سریع درست می‌شود و بچه ها عاشقشان خواهند شد. ویفرهای بازار به کام می‌چسبند
ولی ابن ویفر خانگی این مشکل را ندارد و بسیار دلچسب و خوشمزه است. این ویفر‌های خوشمزه با چای می‌چسبه!
 
ادامه مطلب
با سلام و عرض ادب . 
امروز رفته بودم برای جمع کردن توت تا بعدا خشک بکنم اونا رو . توت خشک با چایی خیلی می چسبه  . 
متاسفانه صحنه ای دیدم که خیلی ناراحتم کرد . چند تا موجود ( دلم نمی خواد بهشون بگم انسان)  برای خوردن چند تا توت بیشتر با شاخه مادر مرده کاری کرده بودن که گونه ی ما رو مقابل حیوانات شرمنده می کرد  . 
اونجا بود که فهمیدم افت ، ما انسان ها هستیم و ملخ ادامون رو در میاره . 

عکس : پارک خورشید شهر مشهد 
هوراا مقاله م مورد تایید کارفرما بودد
اما می خواستم من باب رابطه حرف بزنم.
روابط آدم ها با همدیگه یه جوریه که هرکس بیشترین دقت رو داشته باشه روی خودش و عکس العمل هاش بهترین روابط رو خواهد داشت، در مقابل تنها ٤٠درصد توجه خودتون رو به رفتار مخاطب اختصاص بدین. این کار بر افزایش خود آگاهی باعث بالا رفتن سطح کیفیت روابط شما میشه. 
خیلی پیش اومده در یک موقعیت مشابه یک عکس العمل تکراری از خودتون نشون بدین که از انجامش پشیمان باشین. اگر در هنگام برخو
 
قطار مترو تورو مثل مروارید توی خودش کشید و دراشو روت بست. نیمی از من با من برگشت، نیم دیگه م اما بازم روی نیمکتای آبی رنگ ایستگاه تئاتر شهر جا موند. قطار رفت. قطاری که قلب من بود. چشم تو پنجره هاش.
 سرت که روی شونه ی راستم بود، درست چند دقیقه قبل از اینکه بری، بوی عطرت روی آستینم جا موند. گفتم:«از الان تا هروقت که باز ببینمت، هر خیابونی، هر دختری، هر چیزی که بوی عطر مونت بلک تورو بده، منو یاد تو میندازه».
دروغ گفتم. عصر همون روز عطرت از روی لباسم
یبار نشست رو سرم، منم کله‌مو محکم تکون دادم، پرت شد زیر میز و با التماس مامانو نگاه کرد، تو نگاهش بیا دَرَم بیار موج میزد
اون لحظه دلم براش کباب شد چون عمدا نبود کارم و سهوا بود
یبار تنها بودیم تو خونه، تلفنی با کسی دعوام شد و درِ اتاقمو کوبیدم به هم، از ترس رفت نشست رو تاجِ کابینت، همونجا که به شدت ازش میترسه!
یبار...
خیلی اذیتش کردم، طوری که بعدش براش گریه کردم! بردیمش دکتر، گفت کیو به عنوانِ همراه عاطفیش انتخاب کرده؟! هاج و واج همدیگه رو نگاه
"چایی تا وقتی که داغه، می چسبه. همچین که سرد شد، از دهن میفته. نمازم تا وقتی داغه، به بند بند روحت گره می خوره. بعدشم، الله اکبر اذون که بلند می شه؛ امام زمان اقامه می بنده. اون قوت کسایی که اول وقت نماز می خونن، انگار به حضرت اقتدا کردن و نمازشون با نماز مولا میره بالا. آدم که فقط نباید تو جمع کردن پول و ثروت، اقتصادی فکر کنه. اگه واسه دارایی اون دنیات مقتصد بودی، هنر کردی!"
+ چایت را من شیرین می کنم - زهرا بلند دوست
تو اوجِ کارهای روزمره و ترافیک کاری، دیدن فیلم و سریال خیلی می چسبه، من با تلویزیون خیلی رفیق نیستم حتی رادیو رو هم یا تو ماشین و یا از طریق پخش زنده اینترنت گوش میدم، فیلم و سریال هم که لپ تاپ هست...ولی دیشب صدای یه سریال در حین کارم منو مجبور کرد از پای لب تاب بلند شم و برم دقیقا بشینم جلوی تلویزیون و این فیلم رو کامل ببینم! گمونم شبکه نمایش بود یا یکی از این شبکه های که فیلم پخش میکنه...فکر کنم آی فیلم...اسم فیلم پدر آن دیگری بود به کارگردانی ید
دو سال بعد فارغ تحصیلی، بارفقای دوران ارشد رفتیم دور دور.
اولش سر از یک کافه در آوردیم که توی یکی از نقاط بالای شهر بود.
قیمت بستنی هاش انقدر زیاد بود که بی خیال شدیم و اومدیم بیرون.
رفتیم یک سوپرمارکتی و به یاد ایام دانشگاه یک بستنی قیفی ارزان قیمت خوردیم.
موقع شام دیگه بی خیال قیمت ها شدیم و دنگ پیتزامون شد نفری چهل و پنج تومن. البته سالاد سزار و نوشیدنی هم جزوش بود.
قدیم ها هزینه ها خیلی بهتر بود. یادمه به مناسبت عمو شدنم، هردو همخوانه ای هام
به این فکر نکرده بودم یکی از علت‌هایی که انقدر تأکید می‌کنن اهداف یک سال‌تون رو یادداشت کنید، اینه که با یادداشت نکردن‌شون ممکنه از فرصت‌هایی که ما رو به اون‌ها می‌رسونن، سرسری رد بشیم. شاید این یادداشت کردن به ثبت بهتر و پررنگ‌تر اون اهداف تو ذهن‌مون کمک می‌کنه، شاید هم یقه‌ی توجه‌مون رو می‌چسبه تا ساده از کنار یه‌سری موقعیت‌ها نگذریم. 
آره دیگه، به این چیزها فکر نکرده بودم، تا عصر امروز که اتفاقی اون پست دعوت به همکاری رو دیدم و
1. سه ماه مونده به کنکور، امروز یازدهم رو نصف کردم:)) در کل هم دو سومشو خوندم^__^ ولی کیه که بخونه و فک نکنه همه چی یادش رفته؟:|
2. داداشم با بخشی از عیدیاش از این تفنگایی که گلوله اسباب بازی دارن می چسبه بع شیشه خریده؛)) بیشتر از اون من با تفنگه بازی میکنم:| خیلی حال میده واقعا:)) طوریکه پشوتن دلسوزانه بهم قول داده اگه تک رقمی بشم برام از این تفنگا میخره:)) از دست رفتم قشنگ:))
3. اولین چیزی که به کاظم میخوام بگم برم بخره کمانه^__^ یه کمان آبی گوگولی. انقدر د
1. امروز مدرسه پیچونده شد و فردا نیز. من و این همه خوشبختی محاله :)
2. بابام تو ایستگاهی که حقیقتا سگ پر نمیزنه وایمیسه که برگشتنی راه کتابخونه نترسم :) زیبا نیست بابام؟ بعد تازه سه چهار تا اتوبوس پشت سر هم رسیدن به ایستگاه و من نبودم داخلش. نشسته کلی غصه خورده که لابد من تا رسیدم دم اون ایستگاه ها اتوبوسا رفتن :) عاشقشم :)
3. پسر همسایمون این دفعه عربده نکشید بابت تعطیلی فردا. نگرانشم حقیقتا :) برم بگم عمویی چرا امشب برامون تکنوازی نکردی؟ خوش صدای لن
جلال‌آل‌احمدِ #زن_زیادی رو خوب می فهمم. این داستان روایت دختری هستش که به سختی بزرگ شده و به زور ازدواج کرده، اما گیر یه مرد نامرد افتاده و بعد از ۳۴ سال که خونه ی پدرش بوده، ۴۰ روز رفته خونه ی همسرش و کارشون بالا گرفته و دعوا شده و حالا برگشته خونه ی پدر و نشسته کنار حوض و داره با خودش صحبت می کنه. و حس می کنه تمام لوازم خونه دارن بدبختی هاش رو به رخش می کشن..تنهایی این دختر با ازدواج بیشتر می شه، تا بوده توی یک خانواده ی سنتی زندگی کرده و خشکی و
قسمت اول را بخوان قسمت سوم
کیش؛ مروری برگذشته...
بهار1391
کیارش، استادیارِ محبوبِ دوره مون برای تز آخر سالش کمک خواسته بود و کلی منبع از تهران و دبی براش جور کرده بودم.
بابا تو دبی دوستای زیادی داره و هرچیزی که نیازم باشه، می تونه از دوستاش در هرجای دنیا تهیه کنه و از این فاکتور برای کمک به کیارش بهره بردم و بعد از پذیرفته شدن تحقیقش، برای یه تشکر حسابی به کافه ی دانشگاه دعوتم کرد.
امیر تو دانشکده پزشکی گیر افتاده و این روزا درساش زیاد و فشرده ش
الان دو سه ساعته درگیر درست کردن اینترنت گوشی و لپ تابم هستم .. وای فای مون مشکل پیدا کرده ..اینترنت گوشیمم به لپ تاپ وصل نمیشد معلوم نبود چه مرگشه ..خلاصه کلی ور رفتم باهاش تا بالاخره درست شد . مقالم هنوز تموم نشه تازه نه سراغ کتاب فلسفم رفتم نه ربان خوندم ولی هنوز از صبح انرژیم خوب مونده ..چون جز برای ناهار و دستشویی از سر میزم بلند نشدم..مشغول کارمم..اینجا الان برای من یک عصر آروم انتهای مرداد ماهه ..آفتاب خوشرنگ افتاده تو بالکن و چیزی که الان می
امروز امضای آخر رو هم گرفتم و الان مهندسم دیگه، مث همه ی آدمای دیگه. مهندسا از در و دیوارِ شهر بالا میرن. 
فردا یک شنبه هست. صبح واسه پرس و جو و گرفتن مدارک مورد نیاز واسه سربازی میرم دانشگاه. البته گزینه ی مطلوب خودم و اطرافیانم امریه گرفتن هست. که ممکنه جور بشه و شایدم نشه. 
دانشگاهِ عزیزم! سالی که ما اومدیم یه برهوتِ محض بود. کم کم و کم کم بهش رسیدن و الان کلی ترگل ورگل شده، کلی فضای سبز، کلی سازه ی جدید و... . ولی به شخصه عاشقِ همون تمِ خشک و برهو
☘️توصیه‌های سلامتی هفتگی ☘️از تاریخ ۳ تا ۹ اسفند
مهر در این هفته به خاطر موضوعی پیش‌بینی نشده جنب و جوش و فعالیت‌ات بیشتر می‌شود و به طور کلی روزهای شلوغ و تا حدی کلافه کننده در پیش داری. یک ناراحتی جسمی که مدتی تو و یا یکی از نزدیکانت را آزار می‌داد، برطرف می‌شود.
آبان با استرس و اضطراب، اعصاب و جسم تو را تحلیل می‌رود پس به خودت مسلط باش و اعتماد به نفس داشته باش. صحبت با یک مشاور خوب و باتجربه می‌تواند به تو کمک کند.
آذر حالا که همه چی
سولفوریک اسید که بهش سلطان مواد شیمیایی هم می‌گن، هر ظرف کثیفی رو تمیز می‌کنه و برای تی‌ان‌تی و باتری ماشین و نساجی و هزارچیز دیگه هم کاربرد داره..سولفوریک اسید من رو یاد سلمان بنفشه می‌ندازه! چندسال پیش برای کارآموزی رفتم پالایشگاه سرخس. بخشی که داخلش افتادم تصفیه گاز بود و مسئولی که قرار بود در مورد اون بخش برام توضیح بده اسمش سلمان بنفشه بود..بنفشه علاوه بر اینکه همیشه موقع شام گوشی رو برمیداشت و زنگ می‌زد به آشپزخونه پالایشگاه و از ل
و باز هم غرق شدن در دنیای خیال انگیز یک کتاب. :) کتابی که به طور اتفاقی پیدا کردم و در حال حاضر دارم می خونمش خیلی عالیه.درسته که هنوز زیاد با سبکی که نویسنده،کتاب رو نوشته راه نمیام ولی کم کم دارم به سبک نوشتن نویسنده عادت می کنم.هنوز اول کتابم. :)
یه طورایی دلم  برای شخصیت اصلی کتاب که اولین دختر یک کلاه فروشه می سوزه.نه،یه طورایی نه.قطعا دلم برای شخصیت اصلی این کتاب می سوزه.مطمئنم که هرچه ماجرای کتاب بیشتر جلو بره شخصیت اصلی داستان هم خوشبخت ت
سلام، سال نوتون مبارک. امسال تبریک گفتن سال نو حال و هوای خاصی داره. به خود من که نمی چسبه. یک سری درگیر بیماری هستند. پرستارها ، پزشکان و کادر پزشکی در حال خدمت و جانفشانی هستند. گروهی از هموطنانمون در کارخانه ها ، نیروگاه ها و مراکز مختلف با شدت و فشار کار بیشتری در حال تلاش هستند تا من و شما از خونمون خارج نشیم و کم و کسری هم نداشته باشیم. 
 
«اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ دَائِماً مَعَ دَوَامِکَ وَ لَکَ الْحَمْدُ بَاقِیاً مَعَ بَقَائِکَ وَ لَک
من ی دوست و همکار قدیمی دارم این کلی مشکلات تو زندگیش داره
چند بار رفتم پیشش برام درددل کرد
محل کارش ١۵ کیلومتر خارج شهره و انتظار هم داره همونجا بری پابوسش
یعنی قشنگ نصف روزت می‌ره برای زیارتش
القصه ما رو حساب دوستی می‌رفتیم خدمتش
تا حدی پیگیر  هم بودم و پیام می دادم که اوضاع چطوره
ولی حقیقت اینه من خیلی آدم پیگیری نیستم و میگم شاید طرف معذب بشه و دلش بخواد اونم ی سراغی میگیره دیگه
یک روز دیدم به شددددددت شاکی پیام داده که خبر نمی گیری و بی
سلام دوستان گل و مهربونم . من قبلا همین اسنک مرغ رو با مرغ پخته ریش ریش شده درست کرده بودم . راستش نون تست گرفته بودم یه چیز دیگه درست کنم چند شب پیش  برای شام گفتم که حالا اسنک درست کنم . فرصت هم خیلی کم بود و همه گشنه . بعد تصمیم گرفتم در مدت کوتاه سریع یه شام درست کنم این شد که به این روش درست کردم بسیار عااالی و خوشمزه میشه . شما می تونید از گوشت چرخ کرده هم استفاده کنید من قبلا با کلیپ هم اسنک گوشت رو براتون گذاشته بودم . این طور بگم مواد کاملا د
این جلسه با حرف اضافه«با»در خدمتتون هستیم.
در فارسی میگیم:
علی با احمد اومد.
محمد با دقت نگاه کرد.
مدیر با موسسه قطع رابطه کرد.
در ترکی حرف اضافه«با» هم میتونه بین دو کلمه «در مثال‌های بالا: بین علی و احمد» و هم میتونه بعد کلمه دوم «احمد، دقت، موسسه» بیاد.
.
همچنین «با» در ترکی دو شکل نوشتاری داره:
حالت مستقل و حالت چسبیده
.
حالت اول، مستقل:ilə که به کلمه قبلی‌اش نمی‌چسبه:
.
aynaz ilə sonay آیناز با سونای
babək ilə sevil بابک با سویل
Mən ağabəyim ilə من با برا
جلسه خواستگاریسر جلسه خواستگاری... بعد از نیم ساعت سکوت!مادر داماد: ببخشین، کبریت دارین؟خانواده عروس: کبریت؟! کبریت برای چی؟!مادر داماد: والا پسرم می خواست سیگار بکشه...خانواده عروس: پس داماد سیگاریه...؟!مادر داماد: سیگاری که نه... والا مشروب خورده، بعد از مشروب سیگار می‌چسبه...خانواده عروس: پس الکلی هم هست...؟!مادر داماد: الکلی که نه... والا قمار بازی کرد، باخت! ما هم مشروب دادیم بهش که یادش بره...خانواده عروس: پس قمارم بازی می‌کنه...؟!مادر داماد: آر
تازه دارم احساس می‌کنم "دستم به فرمون می‌چسبه"!! :))
یه دفعه گفته بودم این آینه بغل راست لازم نیست انگار و مربی فرموده بودن که آره، کارخونه یه قطعه‌ی اضافی زده رو ماشین! ولی الان باهاش دوست شدم ^_^
وقتی هم که تازه فکر آموزش رانندگی تو سرم بود، با فکر به دنده ترس برم می‌داشت. با خودم می‌گفتم راننده‌ها چطوری چشمشون به جلوئه و به موقع دنده عوض می‌کنن؟ الان ولی با دنده خیلی خوبم. امروز مربی می‌گفت دنده‌کشیت از بعضی آقایون هم بهتره :)
ولی امان و دا
نام خیام را اکثرمان شنیده‌ایم و می‌دانیم که دستی بر سرودن رباعی داشت. بسیاری از رباعیاتش هنوز هم زنده است و بر زبان اهل ادب، جاری. سادگی و شیرینی کلامش آدم را با اشعارش همراه می‌کند و گاه، بی‌خیالی و بی‌پرده‌سخن‌گفتن‌هایش حتی به خنده‌مان می‌اندازد. رباعیات خیام را که می‌خوانی، دلت کندن از دنیا می‌خواهد، دلت بی‌هوا خندیدن و از همهٔ اجزای هستی لذت‌بردن می‌خواهد. او مدام نصیحتت می‌کند که می‌ بخور و غم مخور و عشق کن که عاقبت چه شاه با
لطیفه در مورد غم و اندوه
در این مطلب از سایت جسارت می خواهیم در مورد لطیفه در مورد غم و اندوه صحبت کنیم. این مطلب به خواسته شما عزیزان زده شده است و امیدواریم مورد توجه و عنایت شما کاربران گرامی قرار گیرد.
لطیفه در مورد غم و اندوه
فرناندو پسوا میگه که اندوه تلاشگران سخت کوش بدترین نوع اندوه است پس نتیجه می گیریم که خوشحالی آدم های بیکار و بی عار هم بهترین نوع خوشحالیه
 
 

اورهان پاموک میگه کتاب ها که ما آنها را به اشتباه مای تسکین می دانیم. تنه
توی مسجد عاشقش شدیم! خب عشق که مختصات و مکان و زمان حالیش نیست، هرجا ممکنه رخ بده، حتی توی مسجد! رعنا دختر همسایه مون بود و ما و صادق سرش دعوا داشتیم. ما موذن و مکبر مسجد محلمون بودیم و یه روز انقدر فکر و خیالش توی ذهنمون بود که کلا زدیم یه کانال دیگه و هم اذون رو اشتباهی گفتیم و هم از پس مکبری برنیومدیم، که اون روزها کلا از پس هیچی برنمیومدیم و خواب و خوراکمون ریخته بود به هم. حسین آقا بعد نماز گفت دیگه نیا، کارِتو بلد نیستی، اما ما کاربلد بودیم
قسمت اول را بخوان قسمت 72
پنج سال از مرگ خاتون می گذشت من از خودم دو فرزند داشتم مصیب و محمد. .
مصیب مشت های کوچکش را در کیسه ی گندم فرو می برد و آرام آرام در سوراخ سنگ ها می ریخت و رباب دسته ی سنگ را می چرخاند و سنگ ها بر هم تاب می خوردند و گندم ها را آرد می کردند. می دانستم کمی که بگذرد هر دو خسته می شوند و به دنبال کارشان می روند. کمی که گذشت مصیب رو به رباب کرد و گفت:
- من می خوام به باغ برم؟ توام میایی؟
رباب که دستش خسته بود فوری از جا برخواست ودر حا
امسال کلا سال دمغی بود؛ نه فقط واسه من نق‌نقو و افسرده، که واسه اکثریت آدمای ساکن این نقطه از جهان. اصلا از همون اولش با سیلاب شروع شد و تا الان هم داره با کرونا تموم میشه. (البته اگه خدا به همین رضایت بده و توی این دو هفته آس جدید رو نکنه) ولی راستش امسال یکی از معدود سالایی بود که از معدل کلش راضی بودم. انگار حق با فرزاد بود که می‌گفت: «از یه چیز تو خیلی خوشم میاد، وقتایی که همه به گا رفتن، تو عین خیالتم نیست. خونسرد و ملو به زندگیت ادامه می‌دی.
بازنشسته‌ی شرکت برق بود؛دستی هم در نجّاری داشت!
.
•••••••
.
هر وقت می‌دید بچه‌های کوچه دارن بازی می‌کنن، میومد و تذکّر می‌داد که مواظب گل‌های باغچه‌ی جلوی در خونه‌اش باشیم.
حق هم داشت؛بین تموم خونه‌های سازمانی و ویلایی این منطقه، تمیزترین و سرسبزترین و منظم‌ترین باغچه‌ها، متعلّق به درون و بیرون خونه‌ی علیش آقا، هم‌سایه‌ی غربی ما می‌شد.
.
•••••••
.
چند روز پیش،عجیب دلم برای نقل‌های کنار دم‌نوش‌های گل‌گاوزبون عزیزه خانم،
بازنشسته‌ی شرکت برق بود؛دستی هم در نجّاری داشت!
.
•••••••
.
هر وقت می‌دید بچه‌های کوچه دارن بازی می‌کنن، میومد و تذکّر می‌داد که مواظب گل‌های باغچه‌ی جلوی در خونه‌اش باشیم.
حق هم داشت؛بین تموم خونه‌های سازمانی و ویلایی این منطقه، تمیزترین و سرسبزترین و منظم‌ترین باغچه‌ها، متعلّق به درون و بیرون خونه‌ی علیش آقا، هم‌سایه‌ی غربی ما می‌شد.
.
•••••••
.
چند روز پیش،عجیب دلم برای نقل‌های کنار دم‌نوش‌های گل‌گاوزبون عزیز خانم، ه
یک صبحانه دلچسب با املت تونسی و نان تازه، روز را به‌خیر و شادی می‌کند.
از هر‌کس بپرسید آشپزی بلدی یا نه، در جواب می‌گوید: بله یا خیر. اگر جواب مثبت باشه که هیچ، اما اگر جواب منفی باشه، ممکنه بگه فقط بلدم نیمرو یا املت درست کنم. با‌ اینکه املت جزو غذاهای سریع به‌نظر می‎رسه ، اما تهی? یک املت لذیذ و خوشمزه، کار آسونی نیست، اون هم از نوع املت تونسی!
اگر طرفدار غذاهای تند و تیز هستید، املت شاکشوکا یک غذای ایده آل برای شمااست. شاکشوکا یه املت ت
من یه دخترم 
دختری که خدا رو شکر می کنه که تو شونزده هفده روز عادی ام خدا رحم می کنه و اگه تا لبه می رم پرت نمیشم پایین (اوایلی که حسین قطع کرده بود خیلی اوضاع خراب بود خیلی خیلی زیاد یادمه که دقیقا اول ماه رمضون بود و یادمه یه روز روزه ام نصف شد) 
صبح پاشدم 
رفتم دستشویی 
اینکه دستشویی ما کثیف میشه توسط داداش اول و پدر تقصیر منه؟ 
ولی اینکه تنبلیم میشه تمیز کنم چون وسواس دارم تقصیر منه باشه 
چون می دونم که اگه تمیز نکنم پشنگ و پشنگ و شستشوی بیشت
دانلود فیلم پاستاریونی با کیفیت HDفیلم پاستاریونی به کارگردانی سهیل موفقلینک دانلود (رمز) قرار گرفت

منتشر کننده : سیمرغ فیلم
کیفیت: 1080p.720p.480p
کشور سازنده: ایران
ژانر: اجتماعی , کمدی
کارگردان: سهیل موفق
بازیگران: سام درخشانى، بهاره رهنما، گوهرخیراندیش، محمد نادرى، کمند امیرسلیمانى، مهتاب ثروتى، امید روحانى، حمیدرضافلاحى، مهدى باقربیگى، حمید سپیدنام و بازیگران کودک: محمد شاکرى، سامیار محمدى
دور پولاتو کش ماست بنداز . کش می چسبه به پول ، موق
دانلود فیلم پاستاریونی با کیفیت HDفیلم پاستاریونی به کارگردانی سهیل موفقلینک دانلود (رمز) قرار گرفت

منتشر کننده : سیمرغ فیلم
کیفیت: 1080p.720p.480p
کشور سازنده: ایران
ژانر: اجتماعی , کمدی
کارگردان: سهیل موفق
بازیگران: سام درخشانى، بهاره رهنما، گوهرخیراندیش، محمد نادرى، کمند امیرسلیمانى، مهتاب ثروتى، امید روحانى، حمیدرضافلاحى، مهدى باقربیگى، حمید سپیدنام و بازیگران کودک: محمد شاکرى، سامیار محمدى
دور پولاتو کش ماست بنداز . کش می چسبه به پول ، موق
مدتی هست به سِرِس نرفتم،دوتا بلیط گرفتم،می ریم یه
حال و هوایی عوض میکنیم و یکمم گپ می زنیم.
شکیب حوصله ی این ماجرا جویی ها رو نداشت اما پیش
خودش فکر کرد،خوب فرصتیه که این جوون رو قانع کنه دست از اصرار بیهودش برداره.
...
آرمان:جای قشنگیه
شکیب:آره هست اما اگه ایالت متحده با آزمایش های
شیمیایی و اتمی اینجا رو هم آلوده نکرده باشه،کی میدونه؟
آرمان سر صحبت رو اینطوری باز می کنه
من به این آدم ها نگاه که میکنم فرقی توی آگاهیشون
نمی بینم،امروز ما خیلی ا
یه چند وقتی بود که کم کار شده بودم و طلبای بابا رو صاف نکرده بودم واسه همین دیگه آخرین باری که اونجوری هفت صبح بیدارم کرد و کلی بهم خندید به این نتیجه رسیدم که دیگه واقعا نوبت منه یه کم بخندم:))
واسه همین نشستم کلی فک کردمو به این نتیجه رسیدم که خیلی بده آدم اونقدر دقیق باشه که همه بدونن ساعت چند می‌خوابه و بیدار میشه،چون همین ممکنه مثلا وسیله ای شه واسه سو استفاده خدایی ناکرده:)) ولی دیگه من خبر داشتمو کاریشم نمیشد کرد :))
واسه ساعت 5:45 یعنی دقیق
بنابراین، شما می خواهید مجددا در مورد چگونگی فعالیت شرکت خود تحقیق کنید. شما نیاز به چیزی جدید، نوآورانه، سرگرم کننده و چیزی است که در واقع کار می کند. چه چیزی به شما می چسبه؟ بسیاری از وزوزهایی که در اطراف این صدای عالی قرار می گیرند، وجود دارد، اما شرکت شما چابک و یا با استفاده از تکنیک های اسکراممی تواند دلهره آور باشد. کلمات نه فقط کلمات، بلکه اغلب به این شیوه رفتار می شوند. در اینجا یک راهنمای آسان برای درک چالاک و اسکروم است. چگونه از آن
س ام اس عاشقانه با عکس های زیبا 2020
در این قسمت از سایت ول اف قصد داریم برای شما دوستان عزیز جدید ترین اس ام اس عاشقانه رو بگذاریم که امیدواریم لذت ببرید
وقتی منتظر پیام یک نفر یاشی و بهت پیام نده همه دنیا هم سراغتو بگیرن بازم حس میکنی تنهایی
هر چقدم پرو باشی
جلو اونی که دوسش داری مظلومی من جلوی تو مث یک ادم ستم کشیدم
جدید ترین اس ام اس های روز عاشقانه
میدونی بعضی اهنگ ها
یه جوری حرف دلتو میزنن
که دوس داری باهاش بزنی زیر گریه
میدونی رفیق اگه رفی
آدمی هستم که خیلی خیلی تصویر خودم از دید سوم شخص برام مهمه. یعنی وقتی دارم (به عنوان اول شخص) با یکی (به عنوان دوم شخص) صحبت می کنم، بارها و بارها خودم رو جای نفر سومی که تماشاگر این مکالمه ست قرار می دم. یک دکمۀ مورد علاقه م توی بلاگ یاهو 360 (مجازی بازهای سال 85 احتمالا یادشون بیاد) دکمۀ View as Friend بود که بارها قالب سیصد و شصتم رو به عنوان تماشاگر نگاه می کردم ببینم به دل می نشینه یا نه. به همون نسبت، چون خیلی وقت توی مجازی سپری میکنم، به شدت جذاب بودن
او در کنارم بود. اویی که بی صدا همیشه بود و بود...
شاید اگر او آن قدر طرفدارم نبود هیچ وقت این قدر هوادارش نمی شدم. می دانی از چه می گویم؟
یک احساس خالص بدون داد و ستد. بدون این که من برای تو چه ها کردم و تو برای من که بودی...
فقط عشق بود که میان من و او بی صدا و آرام رد و بدل می شد...
و من طرفدار سگ ها هستم.
 
 
خب... من طرفدار سگ ها هستم. موجوداتی بس دوست داشتنی که تا باهاش زندگی نکنی نمی فهمی عشق خالص و بی چون و چرا چیه. خلاصه ی کلام... من هوادار سگم هستم. چو
5  اثر جانبی کافئین
قهوه و چای نوشیدنی های فوق العاده ای سالم هستند.
بیشتر انواع آن حاوی کافئین است ، ماده ای که می تواند روحیه ، متابولیسم و عملکرد ذهنی و جسمی شما را تقویت کند
مطالعات همچنین نشان داده اند که هنگام مصرف در مقادیر کم تا متوسط ، برای اکثر افراد بی خطر است (
با این وجود ، مصرف زیاد کافئین ممکن است عوارض جانبی ناخوشایند و حتی خطرناک داشته باشد.
تحقیقات نشان داده است كه ژنهای شما تأثیر عمده ای در تحمل شما نسبت به آن دارند. برخی می ت
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از کاربران بنام « عبدالله » سوالاتی مطرح نموده اند ک بهتر دیدیم در پستی جداگانه ب آنها پاسخ داده شود:

مسئله در رابطه با ایشان باید روشن شود،
یکی استفاده ایشان از مرحوم سعادت پرور است که در شرح زندگی ایشان معلوم نیست چند سال محضر ایشان بوده اند و چرا برخی اساتید حوزه ایشان را جزء شاگردان آن مرحوم ذکر نکرده اند ؟
مسئله ی دیگر شیوه ذکر مصیبت ایشان است که با داب بزرگانی چون آیت الله قاضی و علامه طباطبایی و خود آیت الله
حاج
علی خدا بیامرز پنج تا پسر داشت. کریم گدا، حسن آقا، مژتبی دماغ (مجتبی)، محمد و
حسین ساغی.

کریم
گدا، بساز و نفروش محله مونه. سرمایه ی اولیه اش رو دهه ی شصت و هفتاد از ژاپن
آورد و زد تو کار بساز و نفروشی. یعنی یه ساختمان می سازه و همه واحدها رو میده
رهن و بعد میره سراغ یکی دیگه. دلیل منفوریت کریم گدا توی محل دوتا چیزه. اول
اینکه واقعا گداست و دوم اینکه وقتی از ژاپن برگشت سر یه داستانی به مژتبی دماغ
نامردی کرد. مژتبی افسردگی حاد گرفت و بعدها معتاد
چه خوش بهشتی باید باشد این چالدران!



چی می‌شه تو تابستون کولر روشن نشه؟ چی می‌شه که تو ظل آفتاب کولرها خاموش باشه؟ اصلاً می‌شه مگه؟ جالبه به شما بگم: بله می‌شه!
“کولر روشن در شهر چالدران معنا دارد؟ معنا؟!…ندارد.” با مطلب اختصاصی مجله دلتا درباره شهر بدون کولر ایران همراه باشید.
چه کسانی رو سراغ دارید که در گرمای سوزان تابستان جلوی باد خنک کولر نمی‌نشینند و نوشیدن یک لیوان آب خنک بهشون نمی‌چسبه؟ من به شما می‌گم. کسانی که در بخشی از کشو
تور ارمنستان رو از توریاب بخر و اگه قیمت تور ارمنستان رو دیدی تعجب نکن که چرا انقدر نرخ پایین هست؛ مهم‌ترین علت پایین بودن قیمت تورارمنستان کایت، بی‌واسطه بودنش هست و پرواز چاتری که به ارمنستان داریم. ما تا ارمنستان باهات هستیم و به فرودگاه که رسیدی.به استقبالت میایم و با ترانسفر ویژه به هتل درجه یک چهار ستاره یا پنج ستاره می‌ریم. برای رزرو تور ارمنستان به سایت کایتکه اومدی به قسمت تور در بالای صفحه برو و تور ارمنستان رو انتخاب کن و آما
نماز صبح رو که می‌خونم دیگه نمی‌خوابم. دیشب عروسم زنگ زده و گفته امروز نوه‌مو میاره پیشم. می‌دونه که دوست ندارم بچه‌ها طولانی پیشم باشن، ولی این بار دلیل موجهی داره. امروز دفاع داره و نه خودش و نه پدر و مادرش و نه پسرم و نه همسرم و نه دخترام نمی‌تونن بچه رو نگه دارن. همه‌شون میرن اونجا. همه زیادی عروس خانواده رو تحویل می‌گیرن. از خودم یاد گرفتن، بیشتر از دخترام هواشو دارم، گرچه کمتر از اونا دوستش دارم :) حالا یه امروزو یه‌جوری با این دختر آ
سلام سلام
شبتون به خیر و شادی 
 
 
صبح روز بعد شیراز را به قصد سپیدان ترک کردند. با وجود آن که اوائل پاییز بود ولی مناظر طبیعی بین راه فوق‌العاده بودند. آقاهمایون هم هیچ عجله‌ای نداشت. خوش خوشک می‌رفتند و هرجا عشقشان می‌کشید توقف می‌کردند. نزدیک ظهر جلوی یک کافه‌ی بین راهی توقف کردند. سامان ماشین را به پمپ بنزینی در همان حوالی برد. آقاهمایون هم برای سفارش غذا رفت.
خاله‌مریم روی تخت قهوه‌خانه به پشتی تکیه داده بود و عمیق نفس می‌کشید. با لب
نیمه شب از مرز ترکیه گذشتیم. ساعت سه‌و‌نیم شب است. یک‌و‌نیم به وقت ترکیه. دیروز ساعت یک بعد از ظهر حرکت کردیم. اتوبوس خوب بود تا اینکه آقای مسنی آمد و گفت که من سرجایش نشسته‌ام. کمی بد اخلاقی کردم ولی بلند شدم و رفتم صندلی کناری نشستم. ردیف سوم بودم. با آقای پنجاه ساله‌ای همراه شدم. در صندلی جلویی ما کامران سپهران و امید پناهی‌آذر، ناشر کتاب کودک نشسته‌اند. دنیا چقدر کوچک است. لب مرز به اسم شناختمش. اسم از محسن آزرم آوردیم،‌ به نیکی. چقدر
 رمان رکسانا   ۹ 
یه لحظه نگاهش کردم و تازه فهمیدم جریان چیه!اونقدر از دستش عصبانی شدم که نگو!))
-تو غلط کردی!این کارا چی میکنی؟!
((خیلی خونسرد واستاده بود و منو نگاه میکرد))
-دیگه شورش رو در آوردی ا!
مانی-مگه نمیخواستی شمال نری؟!
-چرا اما نه اینطوری!
مانی-خوب طور دیگه نمیشد!یعنی باور نمیکردن!
-حالا باور میکنن؟
مانی-البته!میتونم خیلی راحت مدرک رو تو توالت بهشون نشون بدم!فقط میری تو توالت سیفون رو نکش!
((اومدم برم طرفش و بزنم تو سرش که فرار کرد و رفت ب

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها